گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲

 

اسیر عشق تو سود و زیان چه می‌داند

گل چراغ، بهار و خزان چه می‌داند

اگر ز لطف، تو فکری به حال من نکنی

علاج درد مرا آسمان چه می‌داند

قدم به ره چو نهد طالب تو، ننشیند

[...]

سلیم تهرانی