گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

از بهار وصلم امشب جیب و دامان پر گل است

از رخش چون غنچه چشمم تا به مژگان پر گل است

ما به چشم و خضر با پا می رود ره را، ولی

پای او پر خار و چشم ما اسیران پر گل است

چار فصل این گلستان را ندانم نام چیست

[...]

سلیم تهرانی