گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

شب آمد هرکسی را روی در کاشانه‌ای یابم

من، دیوانه گردم تا کجا ویرانه‌ای یابم

منم آن ناتوان موری که نتوانم کشید آخر

به صد سرگشتی از خرمنت گردانه‌ای یابم

شب هجران که آید بر سرم از بهر دلسوزی

[...]

بابافغانی