گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

جان داده ام و به نزد جانان هیچست

با درد غمش مایه درمان هیچست

زنهار مخور غم جهان ای دل تنگ

دیدیم سراپای جهان کان هیچست

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

دل به دنیا مده که آن هیچست

آن جهان جو که این جهان هیچست

هر کرا علم هست و مالش نیست

قدر او نزد جاهلان هیچست

چه کنی مفردات ای مولا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

چو پیر شدی لذت دوران هیچست

کو هر چه خوردی بی در دندان هیچست

دندان دو صف لشگر سلطان تن است

لشگر چو شکست کار سلطان هیچست

اهلی شیرازی