گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

لعلت از خنده کان همی ریزد

دل بر آن لعل جان همی ریزد

چون بخندی خبر دهد دهنت

که سها اختران همی ریزد

دست بالاست کار تو که فلک

[...]

خاقانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۰

 

اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد

زچشم دوربینی خونبهای دانه می ریزد

چنان افسرده شد هنگامه بر گرد سرگشتن

که گرد از مصحف بال و پر پروانه می ریزد

برو ناصح نمکدان نصیحت در دلم مشکن

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵

 

ز تیغ ناز خون خلق بیرحمانه می ریزد

به آیینی که گویی باده در پیمانه می ریزد

فشارد بر دلم دندان ز هر دندانه از غیرت

چو طرح اختلاط آن زلف کج با شانه می ریزد

به سعی خود گشودن کی توان قفل در روزی

[...]

جویای تبریزی