گنجور

عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳

 

در سایهٔ فقر صد جهان، وانهمه هیچ

امّید کمال و بیمِ نقصان همه هیچ

بر برف توان بُرد پی یک یک چیز

اما چو بتافت آفتاب آن همه هیچ

عطار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

سوختیم از غم و این آتش پنهان همه هیچ

همه داغیم ز خوبان و بر ایشان همه هیچ

غنچه بخت مرا هیچ گل آخر نشکفت

زخم‌های جگر و چاک گریبان همه هیچ

با حریفان دگر یار شد آن گل چه شگفت

[...]

اهلی شیرازی