گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

گر آن دیر آشنا بیگانه مست است

خوشم کاین بیخبر دیوانه مست است

به یاد چشم او جامی کشیدم

در و دیوار این کاشانه مست است

دل دیوانه از چشم تو شد مست

[...]

اسیر شهرستانی