گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

نمی‌تابی چرا ای شمع در کاشانه عاشق

نمی‌آیی چرا ای گنج در ویرانه عاشق

برم یرغو بر سلطان که زلفت جای غیر آمد

چرا کردی نزول ای بی‌مروت خانه عاشق

گرفتم من کنم قصه ز سوز دل برت هر شب

[...]

آشفتهٔ شیرازی