×
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۹۵
ای مست غمت عاقل و دیوانه به هم
وندر ره تو مسجد و بتخانَه به هم
در عشق تو جان بداده بیگانه و خویش
در پات فتاده شمع و پروانَه به هم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
سخن از زلف تو گویند دل و شانه به هم
مینمایند دو گمگشته ره خانه به هم
سوختم ز آتش عشق تو ولی خرسندم
که رسیدیم در این ره من و پروانه به هم
آشنای تو به دل غیر تو را ره ندهد
[...]