گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

شیخ محرم شو وز آن مغبچه پیمانه بزن

سخن از حور مگو ساغر مردانه بزن

ای بت سیم‌بدن چشم مپوش از دل من

گنجی از سیمی و خرگاه به ویرانه بزن

گر پریشانی جمعیت ما می‌طلبی

[...]

جیحون یزدی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

عید شد باده مغانه بزن

باده با چنگ و با چغانه بزن

قدم از صحن خانه تا لب بام

بنه و طبل شادیانه بزن

شب عید است تا سحر خوشباش

[...]

میرزا حبیب خراسانی