گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵

 

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم

زین روزگار بی‌بر و گردون کژ نهاد

یک رنج بازگوی که من آن نیافتم

نطقم از آن گسست که همدم ندیده‌ام

[...]

خاقانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴

 

چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم

این کافر فرنگ مسلمان نیافتم

با آنکه خون هر دو جهان را به خاک ریخت

تیغ کرشمهٔ تو پشیمان نیافتم

از هر طرف که دیده گشودم گشاده بود

[...]

حزین لاهیجی