گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۸

 

جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم

راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم

ای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو منی

چشم و دلم سیر کنی سخره این خوان نشوم

کعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نروم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۱

 

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم

دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم

کوه ز کوهی برود سنگ ز سنگی بشود

پس من اگر آدمیم کمتر از ایشان نشوم

آهن پولاد و حجر در کف تو موم شود

[...]

مولانا
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آتش خورم و زحمت جانان نشوم

پروانه شمعم مگس خوان نشوم

چون خنده ساقی گزک مستانم

جز بر جگر کباب مهمان نشوم

نظیری نیشابوری
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

بس که در هر سخنم صد غلط آید به زبان

لب به حرفی نگشودم که پشیمان نشوم

من کم از شانه نیم در ره غیرت، ز چه رو

بهر جمعیت زلف تو پریشان نشوم؟

طغرای مشهدی