×
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳
هرگز آشفته ز بد گردی دوران نشدم
داد خاکم همه بر باد و پریشان نشدم
آه! ازین غفلت سرشار که چون ساغر پر
جان به لب آمد و از کرده پشیمان نشدم
طالعی خصمفکن در همه میدان دارم
[...]
۹ بیت