گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

پیش او گر همه جانند به جانان نرسند

گر همه مایه ی دردند به درمان نرسند

همه سرها به غم عشق تو سرگردانند

شد یقینم که ز وصل تو به درمان نرسند

ای بسا جان گرامین که به عید رخ تو

[...]

جهان ملک خاتون