گنجور

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

شب شوق بزم او رگ جانم گرفته بود

با آنکه دست رشک،‌ عنانم گرفته بود

آزار بین که صد گله کردم به پیش یار

با آنکه ز اضطراب، زبانم گرفته بود

از بزم وصل، راه برون شد نیافتم

[...]

میلی