گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۲ - جواب نامه نوشتن فرانک به شهریار گوید

 

که بانوی هندوستانم کند

بدیدار خود شاد جانم کند

عثمان مختاری
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۶

 

چند غفلت صید ایمانم کند

کافری کو تا مسلمانم کند

بر نخواهم داشت چشم از چشم او

گر ز مژگان تیر بارانم کند

رفته ام از کوی رسوایی اسیر

[...]

اسیر شهرستانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند

چرخ سرگردان نمی‌دانم چه با جانم کند

طعمه مور ضعیف‌ام عاقبت در زیر خاک

گر به روی تخت هم‌دوش سلیمانم کند

گاه بر صدرم نشاند گاه اندازد به خاک

[...]

قصاب کاشانی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۰

 

دشمن همی دانی چرا بی ساز و سامانم کند

وز عمد عریانم کند

صفایی جندقی