گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا

درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا

دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم

این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان

[...]

خاقانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا

هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا

آمد بهار مشک دم، سنبل دمید و لاله هم

سبزه به صحرا زد قدم، سرو روان من کجا

از گریه ماندم پا به گل وز دوستان گشتم خجل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا

هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا

امیرخسرو دهلوی