گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

من به چشم و رخ آن سرو روانم مخلص

بنده ام در صفت جسم به جانم مخلص

داشتم جنگ به این خوش کمران لیکن کرد

پیچش زلف به آن موی میانم مخلص

گرچه خوبان همه را لب شکرین است اما

[...]

سعیدا