گنجور

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

سودای تو دست در گریبانم زد

اندوه تو چون صاعقه بر جانم زد

تا دست ز هر دو کون کوته نکنم

در کوی زنخدان تو نتوانم زد

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶

 

زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد

دم باقی دو سه پیمانه که بتوانم زد

در دلم گشت همان لحظه کز او جان نبرم

کز سر ناز، یکی غمزه پنهانم زد

یار پیکان زد و من در هوس آن مردم

[...]

امیرخسرو دهلوی