گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه طهماسب صفوی

 

ز آهم بر عذار نازکش زلف آن چنان لرزد

که عکس سنبل اندر آب از باد وزان لرزد

دلم افتد ز پا هرگه بلرزد زلف او آری

رسن باز افتد از سررشته هرگه ریسمان لرزد

به صورتخانهٔ چین گر قد و عارض عیان سازی

[...]

محتشم کاشانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

چون بر رخت آن زلف پریشان لرزد

در سینه ما دل طپد و جان لرزد

جز زلف سیه کار تو کس دید بگو

کفری که چنین بر سرایمان لرزد

ابوالحسن فراهانی