×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷
مرکزِ خاک است گردون آسمانِ عشق را
لامکان یک پله باشد آستانِ عشق را
تا چه آید، روشن است، از دستِ این یک قبضه خاک
چرخ نتوانست زه کردن کمانِ عشق را
گفتگوی عاشقی لاحولِ بیدردان بود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸
نیست ماه و آفتابی آسمانِ عشق را
روشنی از آه باشد دودمانِ عشق را
فیضِ ماه نو ز شمشیرِ شهادت میبرند
خون حنای عید باشد کشتگانِ عشق را
از دلِ سرگشتهام هر ذرهای در عالمی است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
لاله می روید ز بستر ناتوان عشق را
شعله پرورده است مغز استخوان عشق را
مهر خاموشی است بر عنوان این سربسته راز
نیست با گوش و زبان کاری بیان عشق را
راز دل از بیزبانی بیشتر گل می کند
[...]