گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۱

 

نشانی‌هاست در چشمش نشانش کن نشانش کن

ز من بشنو که وقت آمد کشانش کن کشانش کن

برآمد آفتاب جان فزون از مشرق و مغرب

بیا ای حاسد ار مردی نهانش کن نهانش کن

از این نکته منم در خون خدا داند که چونم چون

[...]

مولانا
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۷ - در معارج ارواح و ابدان و عذاب ایشان

 

شکر انعام او به دانش کن

نظری هم به بندگانش کن

اوحدی