گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۰

 

چه دردست این که درمانش ندانیم

چه بحرست این که پایانش ندانیم

نهال سروی اندر چشم ما رست

که قطعاً ره به بستانش ندانیم

طبیبانم دوایی تلخ گفتند

[...]

جهان ملک خاتون