×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۱
به چشم تر دمی کاندر دل بریانش میدارم
وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش میدارم
خیال زلف او را رنجه میسازم، بیا، ای جان
که بیرون آید، آنگه چشم بر جولانش میدارم
رخ او بینم و با خویشتن گویم، نمیبینم
[...]
۵ بیت