گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

معشوق به سامان شد تا باد چنین باد

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد

زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر

اکنون شکر افشان شد تا باد چنین باد

آن غمزه که بد بودی با مدعی سست

[...]

سنایی