گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز

کار من از دست دل چاک گریبانست باز

گل دریده پیرهن بلبل فتاده در فغان

آن گل نورس مگر در سیر بستانست باز

بست جانان صد گره بر زلف و اهل درد را

[...]

فضولی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

حرفم از فکر سر زلرفی پریشانست باز

دتر میان معنی و لفظم بیابانست باز

مایه می‌بندد دلم ز آشفتگی‌های دماغ

در سر شوریده‌ام سودای سامانست باز

گشت شاخ غنچه هر یک تار مژگانم ز اشک

[...]

فیاض لاهیجی