گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۷

 

ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ساکنک

احوال من در گوش او یک لحظه بر خوان ساکنک

گر خسته ای آمد به جان، گر زنده می خواهی دلی

از لعل شکر بار خود بفرست درمان ساکنک

رفتم ز جان برخاستم در خواب بود آن نازنین

[...]

امیرخسرو دهلوی