×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۹
در گریه خون عاشقی کو خان و مان راتر نهد
عاشق نخوانندش، مگر آنگه که جان راتر نهد
عشقی کز آب و گل بود، مژگان به حیله تر کند
سیلی که از بامی رسد، جز ناودان راتر نهد
مژگان و ابرو را نشاند از مستی اندر خون من
[...]
۷ بیت