گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

شهسوارم آمد و از سینه جان را برگرفت

دولت بادی که آن سرو روان را برگرفت

بار و جان هر دو درین تن بود و جان آمد درون

یار را گفت این چه باشد با تو جان را برگرفت

دی که کرد ابر بلند آن یار خلقی را بکشت

[...]

امیرخسرو دهلوی