گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱

 

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من

ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل

ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین

[...]

حافظ
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۰

 

بی‌نشان حسنی‌که درس جلوه می‌خواند ز من

عالمی بر هم زند تا رنگ‌ گرداند ز من

نور غیر ازکسوت عریانی خورشید نیست

چشم بند است اینکه او خود را بپوشاند ز من

آبیار مزرع خاموشی‌ام اما چه سود

[...]

بیدل دهلوی