گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

درخشان شیشه‌ای خواهم می رخشان در و پیدا

چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا

صبازان در چو ناید دیده‌ام گوید چه بحرست این

که هر گه باد ننشیند شود طوفان درو پیدا

سیه ابریست چشمم در هوای هالهٔ خطش

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

رخش توفان حسن وآفت دوران درو پیدا

دلم یک قطره خون در عشق و صد توفان درو پیدا

قدش نورسته چون سرو و صنوبر، بار او پیکان

دلم بار صنوبر، زخم صد پیکان درو پیدا

مکن ای دزد دلها پیش مردم شانه کاکل را

[...]

میلی