گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

دی دوست به بزم باده ام خواند به ناز

وانگه ورق مهر بگرداند به ناز

چشم من و عارضی که افروخت به می

دست من و دامنی که افشاند به ناز

غالب دهلوی