گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶۹

 

درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز

نسبت دوری به آن ابروکمان دارم هنوز

گرچه از بیماری دل رنگ بررویم نماند

یک دوجنگ روبروباز عفران دارم هنوز

چشم تابازست راه گفتگو مسدود نیست

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

بهر قتل من زدی تیغ و فغان دارم هنوز

بر سر من ساعتی بنشین که جان دارم هنوز

از پریشانی چو سنبل مانده ام سر در کنار

گشته ام مویی و فکر آن میان دارم هنوز

چون کمان با آنکه از چشمم نشانی مانده است

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲

 

مردم و مهر ترا در دل نهان دارم هنوز

از سر خاکم چنین مگذر که جان دارم هنوز

نالهٔ پهلو شکافی، بسکه لبریز غمم

چون نی منقار در هر استخوان دارم هنوز

جویای تبریزی