گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

ز دست مکر وز دستان جانان

نمیدانم سر و سامان جانان

ز بس کاخ شوخ داند پای بازی

شدم سرگشته و حیران جانان

گشاد از چشم من صد چشمهٔ خون

[...]

سنایی