گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد

در دل چراغی داشتم آن هم به هجران تیره شد

بس تیره و افسرده ام در آتشم افگن شبی

داغ تو باشد شمع من باری اگر جان تیره شد

دیگر چه گل چیند کسی از گریه ی شبهای من

[...]

بابافغانی