×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۳
تا چشم تو شد ساغر دوران تغافل
خون دو جهان ریخت به دامان تغافل
بر زخم که خواهی نمک افشاند که امروز
گل کرده تبسم ز نمکدان تغافل
آنجا که تماشای تو منظور نظرهاست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۴
زین باغ گذشتیم به احسان تغافل
گل بر سر ما ریخت گریبان تغافل
طومار تماشای جهان فتنهٔ سوداست
خواندیم خط امن ز عنوان تغافل
مشکل که درین عشوهسرا کام ستاند
[...]