گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

بگذشت و مرا اشک روان بود هنوز

وندر تن من باقی جان بود هنوز

می گفت و مرا گوش بدان بود هنوز

بیچاره فلانیست، جوان بود هنوز

کمال‌الدین اسماعیل
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۱

 

جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز

مست تو کی ز رفته پشیمان بود هنوز

بگسست دست عمر ز دامان زندگی

بامن غم تو دست گریبان بود هنوز

دارم دلی که در دهن شیر اگر فتد

[...]

اهلی شیرازی