×
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴
طالع وارون بر آن برگشتهمژگان بستهایم
گرچه بیقدریم خود را بر عزیزان بستهایم
موری از تاب کمر ما را تواند صید کرد
چشم همت گرچه از ملک سلیمان بستهایم
دیده گر سیراب شد، دل تشنه یک قطره ماند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳۶
ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم
پیچ و تاب زلف او را بر رگ جان بسته ایم
از دل پرخون که قربان شهادت می رود
لاله داغی به تابوت شهیدان بسته ایم
شبنمیم اما ز فیض شوخ چشمیهای عشق
[...]