×
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴
یار شد مست و دل ما بفغان باز آورد
گریه بد مستی ماهم بمیان باز آورد
عاقبت بخت سیاه ستم پیشه چنان کرد که یار
جرم بخشیده مارا بزبان باز آورد
آنچنان زد ره عقل و دل و دین شاهد می
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲ - طغرای امان
آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد
جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب
آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد
[...]