×
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
غم عشق تو مرا باز به جان آوردست
خونم از دیده ی غمدیده روان آوردست
عمر بگذشت مرا در غم رویت به غلط
نشنیدیم که نامم به زبان آوردست
آن تو داری و تو دانی دل خلقی بردن
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
ما را غم عشق تو به جان آوردست
و اوصاف جمالت به زبان آوردست
ورنه ز من خاکی سرگشته چرا
خون دلم از دیده روان آوردست
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
تا روی چو گل به بوستان آوردست
این بلبل طبعم به زبان آوردست
از غمزه چشم مست و ابروش ببین
این تیر جفا که در کمان آوردست