گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴

 

بس که کردم در فراق روی جانان انتظار

کرد ما را در جدایی زار و حیران انتظار

انتظارم مونسی شد گوئیا در روز و شب

بس که کردم در غم آن سست پیمان انتظار

روزگاری تا دل من درد دوری می کشد

[...]

جهان ملک خاتون