گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

گر شود همسایه زلفت صبا نامحرم است

ور شود همخوابه چشمت حیا نامحرم است

شد چراغم روشن از خاکستر بخت سیاه

بعد از این آیینه دل را صفا نامحرم است

تا دعای دوست شد ورد دل خلوت نشین

[...]

اسیر شهرستانی