گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳۹

 

ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده ایم

عکس خورشیدیم در آب روان افتاده ایم

ناامید از جذبه خورشید تابان نیستیم

گرچه چون پرتو به خاک از آسمان افتاده ایم

تا نظر واکرده ای از یکدگر پاشیده ایم

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲

 

ذّره ذرّه ز آسیای آسمان افتاده‌ایم

خورده آدم گندم و ما از جنان افتاده‌ایم

همنشین قدسیان بودیم در جنات عدن

حالیا در ظلمت این خاکدان افتاده‌ایم

پخته نان ما خدای ما و ما از روی جهل

[...]

فیض کاشانی