×
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
سروِ قدّت طرف باغ چو پا میماند
شمشاد ز حیرت به هوا میماند
با سر زلف تو مرغی که در آویخت چو من
هیچ شک نیست که در دام بلا میماند
آب چشم است که بر خاک رهت خواهد ماند
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰
مجنون به من بی سر و پا میماند
غمخانهٔ من به کربلا میماند
جغدی به سرای من فرود آمد و گفت
کاین خانه به ویرانه ما میماند