گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲

 

میرِ من خوَش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟

خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟

[...]

حافظ
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت

ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت

سر سودای توام اندر سویدای دلست

سودها دارم که در این شور و سودا میرمت

نیستم خفاش تا گویم حدیث از نفی مهر

[...]

آشفتهٔ شیرازی