گنجور

امیر معزی » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

بی‌ وصل تو دل در برم آرام نگیرد

بی‌ صحبت تو کار من اندام نگیرد

تو دولت پدرامی و خرم دل آن ‌کس

کو فال جز از دولت پدرام نگیرد

زلفین تو دامی است که صیدش دل خاص است

[...]

امیر معزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۸

 

نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد

چگونه این می بیرنگ رنگ جام نگیرد

چه گردها که ز معموره وجود برآید

اگر حجاب ترا دامن خرام نگیرد

سلام ما چه که از حسن بی مثال به جایی

[...]

صائب تبریزی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

تا لبم بوسه چند از تو دلارام نگیرد

نشود جان ز غم آزاد و دل آرام نگیرد

همه را بوسه عطا کردی و کردی ز غم آزاد

این غم ماست که آغاز وی انجام نگیرد

وعظ واعظ ز چه دانی نکند جا بدل ما

[...]

صغیر اصفهانی