گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

اگر آن مه برآید صبح صادق، شام من باشد

چو خورشیدم دگر آغاز من انجام من باشد

نخواهم رفت چون خضر از پی آب بقا هرگز

که تا ممکن بود یک قطره می در جام من باشد

سوارم گر گند بر اسب همت، عشق بی پروا

[...]

سعیدا