گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

سلیمانی است دل نقش نگینش نام معشوق است

پریزادش خیال شوخی اندام معشوق است

به نیش و نوش عاشق الفت هم مشربی دارد

اگر شهد است اگر زهر است ساقی نام معشوق است

چه پرسی از دل ما نام خود را هم نمی داند

[...]

اسیر شهرستانی