گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۹

 

ز اضطراب دل کند آن زلف عنبرفام رقص

می‌کند آری به بال مرغ وحشی دام رقص

پرتو خورشید را آیینه در وجد آورد

در دل روشن کند آن یار سیم‌اندام رقص

پیش عاقل در بلا بودن به از بیم بلاست

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

نو خط من می کند بر چرخ مینا فام رقص

در شب مهتاب خوش باشد به پشت بام رقص

فتنه و آشوب می کردند گرد چشم او

میکشان سازند از شادی به گرد جام رقص

می شوند از خانه بیرون مهوشان در نوخطی

[...]

سیدای نسفی