گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

از سر کوی تو هرکو به سلامت می‌رفت

خود به پیش و ز پیش خیل ملامت می‌رفت

خضر از میکده چون رفت پی آب حیات

در دهان کرده سرانگشت ندامت می‌رفت

ماند پا در گل و یک جوی سرشکش به کنار

[...]

آشفتهٔ شیرازی